راننده اسنپ تازه وارد به شهر بود و مسیر رو چند بار گم کرد و ساعت از نه و خورده ای شب گذشت بود که رسیدم دم در دانشگاه کارت هامون رو نبرده بودیم و باید تک تک شماره دانشجویی میزدیم نوبت یکی دیگه بود و من فکر کردم روی صحبتش من هستم و وقتی گفتم با منید شروع کرد به داد و بیداد و توهین کردن ، منم در جواب گفتم شما حق ندارید به من توهین کنید و من دانشجوی این دانشگاه هستم و شما مجبورید به من احترام بزارید نمیزارید هم ازتون شکایت میکنم  یکی از از بچه های ارشد آروم بهم گفت بحث نکن با این ها، ببین الان هم بی شکایت کنی و‌حق رو‌بدن به تو فردا پس فردا دانشگاه رو برات جهنم میکنن و چقدر ناراحت شدم که میدونستم حق با اون هستش و من مجبورم سکوت کنم وقتی تحقیر میشم و توهین می‌شنوم ،وقتی از دانشگاه محل علم و ادب آموزی این چنین چیزی رو میبینی وای به حال دیگر سطوح جامعه.

پ.ن:تقریبا عده ی زیادی از نوورودی های خوارزمی از جو موجود دانشگاه جا خوردن و آرزو میکنن کاش اونجا قبول نمیشدن