بر سر آنم که گر ز دست برآید

دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد

دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شـب یلداست

نور ز خورشید جوی بو که برآید

بر در ارباب بی‌مروت دنیا

چند نشینی که خواجه کی به درآید

ترک گدایی مکن که گنج بیابی

از نظر ره روی که در گذر آید

صالح و طالح متاع خویش نمودند

تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر

باغ شود سبز و شاخ گل به برآید

غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست

هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

 

[{حافظ}] 

 

پ.ن 1 :حقیقتا یادم نمیاد اخرین سالی که یلدا رو درست طبق آداب و رسوم جشن گرفتم کی بود اما ارزش خیلی زیادی برای مناسبت های این چنینی قائلم.

 

پ.ن 2 : یادم هست که دوره ی راهنمایی معلم هنری داشتیم که علاقه ی زیادی به ایشون داشتم و یکبار درباره ی اشتیاقم به تاریخ و فرهنگ صحبت می کردم و گفتم خیلی دلم میخواد ریشه ی آداب و رسوم رایج ایران رو بدونم مثل عید ها و... ایشون هم چون از علاقه ی من به کتاب خبر داشتن، کتاب اقای پرویز رجبی به  اسم جشن های ایرانی رو بهم قرض دادن و متاسفانه بنا به دلایلی نتونستم کامل کتاب رو بخونم اما چقدر حسرت خوردم که چرا همچین کتاب های با ارزشی که درمورد فرهنگ ما توضیح داده در مدارس تدریس نمیشن. 

 

پ.ن 3 :صدای سه تار، صدای ساز موردعلاقه ام است. قطعه ی از آلبوم قافله سالار استاد محمدرضا لطفی به نظرم این شب دوست داشتنی شنیدن داره

 

 

شب چله و رسیدن فصل دوست داشتنی زمستون مبارک. 🍂🍉❄️

۱ ۰