۳ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است.

 

 

صدای زن ادامه داد:عمه ی من چند ماه پیش خودکشی کرد. برای تقریبا هشت سال حتی میترسید از اتاق خارج شود، غذا بخورد، چاق شود، سیگار بکشد. قرص خواب اور میخورد و بیشتروقت را در خواب بود. او دو دختر و یک همسر داشت که عاشق او بودند.
مت فقط یکبار او را در حال مبارزه دیدم؛ زمانی که همسرش عاشق شخص دیگری شد.
بعد از آن سر و صدا راه انداخت. چند پوند لاغر شد، یک سری شیشه شکست وبرای چندین هفته همسایه ها را با دادو فریاد خودش بیدار نگه داشت.
به نظر بیهوده می آمد، اما به نظر من آن ها بهترین زمان های زندگی اش بودند.
او برای چیزی مبارزه میکرد؛ او احساس زندگی می‌کرد و قادر بود به چالش هایی که پیش رو داشت بازتاب نشان دهد.
در اخر همسرش از معشوقه اش خلاص شد و عمه ام خرسندانه به رضایت قبلی خود بازگشت.
روزی تماس گرفت و گفت میخواد زندگی اش را تغییر دهد؛ او سیگار را ترک کرده بود. همان هفته که مصزف قرص های خواب آورش به دلیل ترک سیگار افزایش یافته بود، به همه میگفت میخواهد خودکشی کند.
هیچکس باورش نشد. سپس، صبح یک روز پیغامی را روی کامپیوتر من گذاشت و خداحافظی کرد و خودش را با گاز خفه کرد. من بارها به آن پیغام گوش دادم. هیچوقت صدای او را با چنین آرامشی نشنیده بودم.
او از زندگی استعفا داد
میگفت نه خوشحال است و نه غمگین و برای همین بود که نمیتوانست ادامه دهد

ورونیکا تصمیم میگرد بمیرد_پائولو کوئیلو

 

 

 

عمه فوت کرد عده ای میگفتند کاش حداقل تک دخترش ازدواج کرده بود حالا پسر ها گلیم خود را از آب بیرون میکشند اما دختر که ازدواج نکرده باشد و مادرش هم برود دیگر هیچ، اوضاعش خیلی سخت خواهد شد
دختر عمه شاغل است و سی و خورده ای سال سن دارد بسیار مستقل و با اراده و همیشه سعی میکرد بدون کمک چهار برادر و پدر و مادر به خواسته هایش برسد و حق و حقوقش را مطالبه کند. بعد از فوت مادرش اوضاع برایش سخت شد؟ بله شد مادرش را از دست داده بود، دوست خوبش را و مانند همه ی آدم هایی شده بود که عزیزی را در اثر مرگ از دست میدهند وضعیت سختی را می گذراند، اما همچنان دختر عمه کارش را ادامه میدهد، به دنبال پیشرفت است و سعی میکند زندگی خوبی برای خود بسازد بدون آنکه چشم داشتی، داشته باشد به رسیدن کمک از طرف جنس مذکری اما همچنان اطرافیانش معتقد به این هستند که وقتش است دیگر حتما ازدواج کند و دیگر نباید مجرد بماند و زندگیست دیگر ناگهان میبیند پدرش هم دیگر نیست و بدون یار و یاوری میخواهد چه کند و تلاش میکنند به کم ارزش جلوه دادن تلاش هایش چون یک زن است و بدون داشتن یک صاحب بالای سرش نمی تواند زندگی کند.
از خواهر بزرگه پرسیدم به نظرت دلیل عدم موفقیت مردم در درست کردن حکومتشان چه میتواند باشد؟ بالاخره نمیشود گفت که همه ساکت نشسته اند عده ی زیادی از بین رفته اند و همچنان ظلم و ستم در این کشور بر مردم روا داشته می شود.
گفت علت عدم انقلاب یک کشور معلول عدم انقلاب در افکار اعضای یک جامعه است. جامعه ای که هنوز وظیفه ی یک زن را ازدواج و به دنبال آن بچه آوردن میداند، جامعه ای که زنان کوچک ترین حقوقشان را برای مثال خارج شدن از کشور بدون داشتن  اذن و اجازه پدر یا همسرانشان نمیتوانند دریافت کنند، نمیتوانند یک کشور را تغییر دهند در جهت درستی، کشوری که  هنوز بزرگترین دغدغه ی عده ی زیادی از مردان داشتن بکارت همسرانشان هنگام ازدواج است نیازمند تغییر در ذهن های پوسیده است و همیشه تغییر های بزرگ از تغییر در افکار به وجود می آید، و اگر نگاه به کشور های دیگر  کنی هم متوجه حرف هایم میشوی که چگونه ذهن های عقب مانده چگونه باعث نابودی خود و جهان اطرافشان می شود. عراق، افغانستان، پاکستان، کوبا که چه گوارا داشت و... محکوم به رنج اند و مردمانشان تمام قصور ها را به گردن اروپا و آمریکا می اندازند ولو اینکه آنها هم مقصر باشند اما بیشتر تقصیر ها به گردن مردمی اند که میخواهند با افکار مردمان اروپا در قرون وسطا کشوری داشته باشند مانند اروپا در قرن بیستم.

پ. ن :کسی پرسید تو از فمنیست های دو آتشه هستی نه؟ گفتم خیر من اصلا فمنیست نیستم گفت اما خیلی درموردزنان و حقوقشان  صحبت میکنی گفتم بله صحبت میکنم اما آیا این مرا به یک فمنیست تبدیل میکند من درمورد هوا و فضا هم زیاد صحبت میکنم اما  ایا من یک فضانوردم؟ خیر نیستم، فمنیست بودن نیاز به تلاش و مبارزه دارد اما من هیچ مبارزه ای نکرده ام تا به حال و من چیز هایی را که احساس میکنم پیرامون زن بودن خود به زبان می آورم نه به عنوان یک فرد حامی و فمنیست.

((نیلوفر نوشت))

 

 

 

 

و گریستم
در نبودِ تو
طوری که گویی قبل از این انجام‌اش نداده‌ام
گریستم با تمامِ وجود
گریستم که گویی نمی‌گریم
بل‌که آب می‌شوم
یک مرتبه
و فرومی‌ریزم

[{محمود درویش}]