خطاب به همه آن‌ها که در این خاک و جغرافیای نحس نزیسته‌اند:
‏من در جهنمی بوده‌ام، که تو ، درباره‌اش خوانده‌ای‌.
 

‏[{مارکی دو ساد}] 

 

 


​​​​​

چه کسی باور میکند که
عمرِ خاطره بیشتر از عمرِ زخم است ؟
[{غادة السمان}] 

 

 

 

در هر صورت انسان؛ این موجود کمال گرا همیشه و در هر مرحله از زندگیش یه دلیلی پیدا میکنه که ناراضی باشه و لذت نبره از این دو روز گذر عمر...


((نیلوفر نوشت)) 

 

 

خیلی خب خدا ، فرض میکنیم تو واقعا مرا در این شرایط قرار داده‌ای تا امتحانم کنی .
تو مرا با مشکل‌ترین امتحانها یعنی پدر و مادر و جوشهایم به آزمون کشیدی . فکر کنم امتحانت را قبول شدم ...
کشیش به ما گفت که هیچ وقت شک نکنید. به چی شک نکنیم ؟ همیشه بیش از حد به من سخت گرفته‌ای ، پس من ازت میخواهم که بیایی پایین و شک مرا برطرف کنی !
[{چارلز بوکوفسکی}] 
 

پ. ن1:محمد دارابی فر از اهنگساز های موردعلاقه ی من است که شب ها با ملودی های او به خواب میروم

پ. ن2:اقای دارابی فر این قطعه را برای یادبود مرضیه فروتن ساخته. روحش شاد. 

 

 

تمام دردها را حس کردیم .

ما دیگر نمیمیریم .

مرگِ ما ، رقص زندگیست ... 


[{محمد همایون}] 

 

 

 

 

​​​​​​

من بامدادم، 

سرانجام خسته

بی آنکه جز با خویشتن به جنگ برخاسته باشم؛ 

​هرچند جنگی از این فرساینده تر نیست... 

که پیش از آنکه باره برانگیزی، آگاهی

که سایه عظیم کرکسی  گشوده بال

بر سراسر میدان گذشته است:

تقدیر از تو گدازی خون آلود در خاک کرده است. 

و تورا از شکست و مرگ گریز نیست....

[{احمد شاملو}] 

 

 

 

چنان یک کودک گریه کردم
همانگونه خالی ، همانطور بی معنی و بی‌ دلیل ،
زیرا که من ، خیلی به ناحق از "تو" دور هستم .
[{ناظم حکمت}] 

 

 

از 17 بهمن شروع کردند به تخریب بافت چند صد ساله ی اطراف شاهچراغ به مساحت 360هکتار که دارای 2500 اثر ارزشمند تاریخی و 410 اثر ثبت شده ملی است، برای وصل کردن شاهچراغ به سید علاالدین حسین و امامزاده ابراهیم (تخریب از قسمت میان امازاده ابراهیم و شاهچراغ شروع شده)
از چند وقت پیش که این خبر رو شنیدم حس ناراحتی چنان وجودم رو پر کرده که قابل قیاس نیست. دارن شهرم رو به ورطه نابودی می کشند.
از این میترسم که دو نسل بعد از ما فقط عکس هایی از اثر های ارزشمندی که نیاکانمون برای ما به جا گذاشتند ببینند و فقط درموردش بشنون ،میترسم سالها بعد وقتی دارم توی خیابون حافظ راه میرم نه حافظیه ای باشه نه باغ جهان نمایی دیگه حوصلم سر بره دیگه بازار وکیلی نباشه که توش چرخ بزنم یا با نزدیکانم برم نارنجستان و عمارت شاهپوری یا... نگرانم برای تمدن و تاریخی که متعلق به مردم این کشوره و دارن از بین میبرنش.
با دوستم در این مورد دردودل میکردم و گله میکردم که چرا کسی صداش درنمیاد؛ بهم گفت ببین این مردم دیگه از جنس اون مردمی نیستن که سال58جلوی خلخالی درامدن و نذاشتن تخت جمشید و نابود کنن این مردم امروز دغدغه های مهم تری دارن مثل نان؛ هرکس توی سختی ها دنبال یه حاشیه ی امن برای خودشه کسی رو سرزنش نکن و سعی کن باهاش کنار بیای؛ اما من واقعا نمیتونم باهاش کنار بیام و چپاول شدن سرزمینم رو ببینم...

((نیلوفر نوشت)) 

 

 

 

 

 

 

درد تو آنقدر عمیق است که پشت چشمت گیر کرده

و اگر بخواهی گریه کنی اشکت در نمی آید....

[{صادق هدایت}]

 

 

 

و هیچ اندوهی از دل برطرف نشود مگر؛ 

تو آن را از دل برهانی. 

 

[{دعای هفتم صحیفه سجادیه}]